وبلاگ شخصی کربلائی محمد زباندان

خاطرات امیرالمومنین بر دوش پیامبر

دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۱۶ ق.ظ


یک شب که پیامبر خدا در منزل همسرش خدیجه به سر مى برد، مرا نزد خویش فرا خواند. من (بدون فوت وقت ) 

در محضر شریف او حاضر شدم . (وضع حضرت نشان مى داد که در این دل شب آهنگ رفتن به جایى دارد. اما چیزى 

نگفت و مقصد خود را معین نکرد، بلکه همین قدر) فرمود:على ! (آماده شو و) از پى من حرکت کن.

سپس خود جلو افتاد و من به دنبال او به راه افتادم . کوچه هاى مکه را یکى پس از دیگرى پشت سر گذاشتیم تا به خانه خدا، 


کعبه رسیدیم ... در آن وقت شب که مردم همگى خفته بودند، رسول خدا(ص ) (به آهستگى ) صدایم زد و فرمود:

على ! بر دوش من بالا برو.(18) سپس خود خم شد و من بر کتف مبارک او بالا رفتم (و بر بام کعبه قرار گرفتم ) و هر

 چه بت در آنجا بود به زیر افکندم . آنگه از کعبه خارج شدیم و راهى منزل خدیجه رضى الله عنها گشتیم .

 (در بازگشت ) رسول خدا(ص ) به من فرمود:


نخستین کسى که بتها را درهم شکست جّد تو ابراهیم بود و آخرین کسى که بتها را شکست تو بودى.

بامداد روز بعد، هنگامى که اهل مکه به سراغ بتهاى خود رفتند، دیدند که بتهایشان برخى شکسته و پاره اى وارونه بر زمین افتاده و... 

گفتند: این اعمال از کسى جز محمد و پسر عمویش على سر نمى زند (حتماً کار آنهاست ). از آن پس دیگر بتى بر بام کعبه نرفت .


کشف الغمه ، ج 1، ص 79؛ بحار، ج 38، ص 84؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 155.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۰۴
محمد زباندان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی