وبلاگ شخصی کربلائی محمد زباندان


یک شب که پیامبر خدا در منزل همسرش خدیجه به سر مى برد، مرا نزد خویش فرا خواند. من (بدون فوت وقت ) 

در محضر شریف او حاضر شدم . (وضع حضرت نشان مى داد که در این دل شب آهنگ رفتن به جایى دارد. اما چیزى 

نگفت و مقصد خود را معین نکرد، بلکه همین قدر) فرمود:على ! (آماده شو و) از پى من حرکت کن.

سپس خود جلو افتاد و من به دنبال او به راه افتادم . کوچه هاى مکه را یکى پس از دیگرى پشت سر گذاشتیم تا به خانه خدا، 


کعبه رسیدیم ... در آن وقت شب که مردم همگى خفته بودند، رسول خدا(ص ) (به آهستگى ) صدایم زد و فرمود:

على ! بر دوش من بالا برو.(18) سپس خود خم شد و من بر کتف مبارک او بالا رفتم (و بر بام کعبه قرار گرفتم ) و هر

 چه بت در آنجا بود به زیر افکندم . آنگه از کعبه خارج شدیم و راهى منزل خدیجه رضى الله عنها گشتیم .

 (در بازگشت ) رسول خدا(ص ) به من فرمود:


نخستین کسى که بتها را درهم شکست جّد تو ابراهیم بود و آخرین کسى که بتها را شکست تو بودى.

بامداد روز بعد، هنگامى که اهل مکه به سراغ بتهاى خود رفتند، دیدند که بتهایشان برخى شکسته و پاره اى وارونه بر زمین افتاده و... 

گفتند: این اعمال از کسى جز محمد و پسر عمویش على سر نمى زند (حتماً کار آنهاست ). از آن پس دیگر بتى بر بام کعبه نرفت .


کشف الغمه ، ج 1، ص 79؛ بحار، ج 38، ص 84؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 155.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۱۶
محمد زباندان